در بخش نخست این مبحث اشاره کردیم بسیاری از مردم و آدمهای اطراف ما زندگی عادی و روزمره دارند. هر روز، هر هفته و هر ماه مشابه گذشته است و آینده هم قابل پیشبینی است که چه چگونه خواهد بود. آیا زندگی ما هم اینگونه است؟ چه باید کرد تا زندگی متفاوتی داشته باشیم و بتوانیم هر روز در مسیر رشد و موفقیت و بهتر شدن گام برداریم.
در بخش نخست مقاله « چرا اکثر مردم زندگی معمولی دارند؟»، درباره پافشاری بر اعتقادات و تعصبات و مقاومت در برابر تغییر صحبت کردیم. راهکارهایی مانند ارزیابی روزانه، بخشش و قلب بزرگ دادیم و اکنون میخواهیم چند نکته دیگر بسیار مهم را دنبال کنیم.
متوسط نباش
لطفا پنج نفر از دوستان خود را در نظر بگیرید. میانگین درآمد این پنج دوست شما، درآمد شما است.با این مثال، میخواهم سراغ فاکتور مهم محیط در زندگی ما انسانها بروم.
به جرات میتوان گفت ۸۰ درصد افراد اجازه میدهند محیط زندگی آنها را محدود کند. بهتر است بگویم ما با محیط سازگار میشویم. اگر شما بذر یک درخت بلوط را در گلدانی کوچک کاشته و بعد پرورش دهید؛ هرگز به یک درخت تنومند تبدیل نخواهد شد. انسان هم دقیقا اینگونه است.
وقتی در محیطی باشد که هیچگونه رشدی در آن نیست یا وجود ندارد؛ هرگز به جایگاهی که لایقاش است؛ دست پیدا نمیکند. توجه کنید مشکل از شما نیست؛ بلکه محیط روی شما تاثیرگذار خواهد بود. یکی از آسانترین کارهای جهان، همفکر شدن با جماعت است ولی برای این کار آفریده نشدید. خدا تورا آفریده تا رشد کنید و از سطح خانواده و محیط درون آن بالاتر بیایید و روی نسلهای خودت و آینده تاثیرگذار باشید.
وقتی در محیطی هستید که توام با فقر، اعتیاد، بیماری و نظایر اینها است؛ شما نمیتوانید این مشکلات را از بین ببرید ولی میتوانید کاری کنید که روی شما تاثیرگذار نباشند. اگر یک محیط منفی را به عنوان بخشی از زندگی خودتان بپذیرید؛ امکان ندارد که به هدفهای رویایی خود دست پیدا کنید.
شاید در یک محیط محدود قرار داشته باشید ولی مجبور نیستید به بخشی از آن محیط تبدیل شوید. نباید اجازه دهید محیط روی شما تاثیرگذار باشد. اگر در محیطی منفی بزرگ شدید؛ احتمالا تا کنون شرطی شدید که دیگر این سرنوشت شما است؛ همیشه حال شما بد است و پذیرفتید که دیگر کاری از دست شما برنمیآید.
ولی خداوند همیشه بهترینها را برای شما خواسته و ارادهاش بر رشد و پیشرفت شما است. پس، نباید اجازه دهید ذهن شما شرطی شده و به حداقلها یا متوسطها قناعت کند. تعداد افرادی که در همه زمینهها موفق هستند؛ به تعداد انگشتشمار است. چون غالب انسانها محدود باقی مانده و اسیر محیط اطراف خود میشوند و دیگران را هم به این وادی میکشانند.
مثل ککها نباش
اجازه دهید یک آزمایش و پژوهش واقعی را برایتان مثال بزنم. پژوهشگران تعداد کک را گرفته و درون یک ظرف در بسته قرار میدهند. در ابتدا، تمام ککها سعی میکنند از درون ظرف بیرون بپرند ولی چون درب ظرف کاملا بسته و محصور است؛ تلاش آنها بینتیجه است. پژوهشگران پس از چند ساعت درب ظرف را باز میکنند ولی با کمال تعجب دیگر هیچ خبری از تلاش ککها برای بیرون آمدن از ظرف نیست.
لطفا در زندگی مثل ککها نباشید. اگر چندین بار تلاش کردید و به نتیجه نرسیدید؛ دست از ادامه تلاش خود برندارید. اجازه ندهید ذهن شما شرطی شود که هیچگاه به خواسته خود نمیرسید و تلاشهای شما بیثمر است. فراموش نکنید خداوند شما را نیافریده است که سخت زندگی کنید؛ متوسط باشید؛ متوقف باشید و به سکون برسید.
باید ذهن خود را از نو بسازید؛ چون باورهای شما هستند که اتفاقات زندگی شما را رقم میزنند. اگر باورت این است که به آخر خط رسیدی؛ پس واقعا به آخر خط رسیدید. اگر باور کردی هرگز اوضاع بهتر از این نمیشود؛ پس هرگز اتفاقی نخواهد افتاد. اینکه دیگران چه برچسبی به شما میزنند مهم نیست؛ بلکه مهم این است که خداوند چه برچسبی به شما زده است. شما یک انسان هستید؛ شاهکار خلقت که دیگران نمیتوانند سرنوشتی برایتان تعیین کنند بلکه این تصمیمات شما است که باعث میشود سرنوشت شما توسط خداوند تعیین شود.
اگر میخواهید زندگی معمولی نداشته باشید؛ باید از یک لحظه و جایی به بعد این زنجیره متوسط بودن و متوسط ماندن را پاره کنید. شاید تمام اعضای خانواده شما زندگی متوسطی داشته باشند و مردمی عادی به حساب بیایند ولی شما میتوانید فوقالعاده باشید؛ اگر تصمیم جدی گرفته باشید که مانند آنها نباشید و با ایمان و باور به سوی آینده حرکت کنید.
ذهنت را از نو بساز
یک مثال عبرتآموز دیگر بزنم. دو بردار در یک آتشسوزی مدرسه گرفتار میشوند. یکی از این برادرها زنده میماند ولی به شدت آسیب دیده و دچار سوختگی میشود. پزشکان به مادر او میگویند احتمال زنده ماندنش خیلی کم است؛ حتی تصمیم دارند دو پای او را قطع کنند.
این پسر بچه نه تنها برخلاف نظر همه پزشکان زنده ماند؛ بلکه این ایمان و باور را داشت که روزی خواهد توانست ورزش کند و بدود. وقتی از بیمارستان مرخص شد و به خانه آمد؛ دایما روی ویلچر بود و مادرش کارهایش را میکرد ولی پنهان از چشم مادر دستش را به نردههای خانه گرفته و کمی راه میرفت.
دو سال بعد توانست روی پاهای خودش بایستاد و چند ماه بعدش توانست اولین قدمش را بردارد. این پسر بچه بعدا در مسابقات دوی سال ۱۹۳۴ موفق به کسب مدال دومیدانی شد و رکورد دوی جهانی ۱۵۰۰ را شکست. نام این دونده «جنل گالیتهام» است.
باید از بهانهها دست برداشت. چیزی که برای موفقیت نیاز دارید در وجودتان است؛ در ذهنتان است نه در محیط اطراف شما. به شما بگویم که راحت میتوانید سرطان را شکست دهید؛ راحت میتوانید از دست اعتیاد خلاص شوید؛ راحت میتوانید کسبوکار جدیدی راهاندازی و پیشرفت کنید. فقط باید باورهای خود را درست کنید. به جای اینکه تمرکز شما روی چیزهای منفی باشد که باعث بد شدن حالتان میشود؛ تمرکزتان را روی چیزی بگذارید که خداوند به شما گفته است.
برای سالهای طولانی متخصصان علوم پزشکی، تندرستی و ورزش اعتقاد داشتند هیچکس نمیتواند مسابقه دومیدانی ۱۵۰۰ متر را زیر ۴ دقیقه برود. آنها استدلال میکردند که نه تنها بدن انسان تحمل این همه فشار را ندارد بلکه برایش خطرناک هم هست.
ولی فردی به نام «راجر باریستر» به این گزارشهای منفی باور نداشت و توانست دوی ۱۵۰۰ متر را زیر ۴ دقیقه برود و رکورد بزند. ۱.۵ ماه بعد از او، فرد دیگری پیدا شد که رکوردش را شکست. در عرض ۱۰ سال هم ۳۳۶ نفر موفق شدند ۱۵۰۰ متر را زیر ۴ دقیقه بدوند.
فکر میکنید دلیل این همه موفقیت چیست؟ وقتی موانع در ذهن شما شکسته شود؛ همهچیز امکانپذیر میشود. اجازه ندهید هرگز محیط و حرفهای دیگران روی شما تاثیر مخرب داشته باشد؛ حتی اگر یک متخصص این حرف را زده باشد. ذهنتان را از نو بسازید. هیچ حقیقتی در جهان وجود ندارد و این باورهای شما است که حقیقتها را میسازد.
کاش میشد صدای تو رو بوسید استادعزیز