سرفصل مطالب
سرفصل مطالب
شما چقدر احساس تنهایی میکنید؟ مهم نیست چقدر دوست و اطرافیان دارید، حس درونی شما چیست؟ اکثر ما در زندگی این حس را تجربه کردهایم. هر چقدر از تنهایی و مفهوم آن آگاه باشیم بهتر میتوانیم این بحران را پشت سر بگذاریم. همچنین هویت خود را غنا ببخشیم؛ چون مفاهیمیاز این دست جز مفاهیم جان آگاه هستند و شخصیت انسان را غنا میبخشند.
خردی در پس تجربه این حس
تجربه این حس هم میتواند بد باشد هم خوب باشد. اگر باعث ایجاد حس ترس و وحشت درون ما شود طبیعتا چیز خوبی نیست. اما اگر باعث شود ما به فکر فرو رویم خیلی میتواند خوب باشد. اگر زمانی که این حس به سراغمان میآید به این فکر کنیم که شاید قانون باشد… و قرار باشد در این قانون به خردی برسم و بجای فرار از تنهایی دنبال خرد آن باشم. به گرداب آن کشیده نمیشوم.
شاید شما هم تجربه کرده باشید که در جمعی نشستهاید ناگهان احساس غربت با خود میکنید و میگوئید من اینجا چیکار میکنم؟ من کیم؟ دقیقا آن لحظه لحظهایی است که روح شما را به سمت خود کشیده است و گفته حواست به من هم هست؟ حواست هست که برای چه کاری روی زمین رفتهایی؟ تجربه این حس بسیار ترسناک است…
چون در این تنهایی با کاستیها، ضعفها، اشتباهات و خطاهایی که کردهایی مواجه میشوی، با احساس شرم و با تحقیرهایی که در دورههای مختلف زندگی شدهایی مواجه میشوی… این تنهایی که در عرفان خلوت نام دارد. روح فرمان میدهد کمی با خود خلوت کنیم و فارغ از باورهای مخرب به ارزشمندی خود و دلیل حضور خود در این زندگی پی ببریم. به این درک برسم که با وجود کاستیها و ضعفهایی که دارم یک وجود ارزشمند هستم.
تفکر عمیق در تنهایی
اگر در این خلوت بجای دچار ترس و وحشت شدن به فکر فرو رویم چه میشود؟ در این مواقع اغلب به این فکر میکنیم که چرا من تنها هستم؟ حتی عمیق تر اینکه همهی دوستان و اطرافیان قرار است همیشه کنار من باشند؟ این تفکر عمیق باعث میشود به این برسیم که هیچ کس در زندگی ما دائمی نیست آخرش ممکن است با مرگ حتی عزیزانم را از دست بدهم… شاید اینجا یکم دلگیر شویم از این حجم از غربت و با خود بگوئیم واقعا هیچ کس نیست همیشه کنار من باشد؟
اینجاست که در عمق فکر کردن این خلوت انسانها خود واقعیشون رو کشف میکنند. همچنین میتوانند کسی رو کشف کنند که همیشه هست، شاید هم همیشه بوده و ما حواسمان نبوده. و متوجه میشویم که اگر خود و خدای خود را کشف کنیم دیگر هیچ وقت در گرداب آن کشیده نخواهیم شد.
جالب است که بدانید وقتی به این مرحله از بینیازی میرسید. آدمهای دنیای واقعی بیشتر به سمت شما میآیند؛ چون ناخودآگاه احساس میکنند چیزی را که درونشان کم دارند و به دنبالش هستند شما درونتان دارید.
درک تنهایی دیگران
وقتی من خرد خلوت خویش را درک میکنم و احساس درآور آن را تجربه میکنم. تنهایی دیگران را هم بهتر درک میکنم و با انسانها با لطافت بیشتری برخورد میکنم. با لطافت به سمت آدمها میروم که مبادا چینی ضعفها و رنجهای آنها ترک بردارد.
به سراغ من اگر میآیی نرم و آهسته بیا / که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
لارس اسونس در کتاب فلسفه تنهایی میگه: اگر یاد بگیریم به خودمان متکی باشیم به نحوی که دیگر وابسته به تاید دیگران نباشیم. میتوانیم از شدت احساس تنهایی خود بکاهیم. در عین حال باید یاد بگیریم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم و خودمان را به روی آنان بگشاییم. اما باز با همهی اینها احساس تنهایی به ناگزیر گهگاه به سراغمان خواهدآمد. این همان احساس تنهایی است که باید مسئولیتش را بپذیریم؛ زیرا هر چه باشد این تنهایی، تنهایی خودمان است.
اوج بلوغ انسان
اوج بلوغ یک انسان است که به این مرتبه رسد که بداند همانطور که به صورت فرد متولد شدهاست و به صورت فرد از دنیا میرود. بخشی از زندگیش هم عجین با این حس است. پذیرفتن مسئولیت این حس اوج رشد و کمال برای انسان است. حضرت سعدی در این باره میفرماید: آن نه تنها است که با یاد تو انسی دارد؛ شخصی که انس دارد چه با خدای خودش، چه جهان طبیعت، چه خود واقیعش… امکان ندارد که تجربه این حس برایش بحران شود، درگیر استرس و اضطراب و فرارش کند.
تنهایی در عرفان
در نظام فکری عرفان اصلا تنهایی معنا ندارد… اینما تولوا فثم وجه الله: عالم محضر خداست. هر جا که رو میکنم او هست. زنده یاد سهراب سپهری میفرماید: یاد من باشد تنها هستم، ماه بالای سر تنهایی است. هر لحظه که غرق در این حس بودیم، هر لحظه که با خود گفتیم نیست یک دوست که دمی با او سخن گویم… ماه بالای سر ما بود و هست.
این پیام را از جانب خدا در غزل مولانا بشنوید:
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
که نقش بند سراپرده رضات منم
مرو به خشک که دریای باصفات منم
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
که گم کنی که سر چشمه صفات منم
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
تفاوت خلوت و تنهایی
میدونید فرق بین خلوت بودن و تنها بودن چی هست؟ خلوت بودن شما را به آگاهی میرساند. کلی نور و مشعل در خود دارد. از اینکه وقتت را با خودت و خدای خودت سپری میشود لذت میبری… اما تنها بودن شما را به دره میبرد، تاریک وسرد، آرزومند دیگران… وقتی در خلوت با خدای خود هستی به این آگاهی میرسی که به کسی نیازمند نیستی، اگر نیاز باشد خدا خودش میفرستد. حس تنهایی حس غیرالهی منفی است که وجودت نیازمند وجود دیگران است. افرادی که احساس تنهایی میکنند هیچوقت قادر به رشد کردن نخواهند بود، هیچوقت نمیتوانند عشق را تجربه کنند چون تنها بودن یک نیاز تولید میکند و عشق هرگز یک نیاز نیست… این دنیا یک سفر تک نفرست که تنها میآییم و تنها میرویم. زندگی ادامه دارد… زندگی با آگاهی زیباتر خواهد شد و این زیبایی انتهایی ندارد.
علی قشلاقیان
۸ ماه و ۲۷ روز عضو سایتهوالرئوف
ممنونم بابت مطالب خدا شناسی
واقعا شکاف عظیمی وجود داره بین تنهایی و خلوت کردن که نتیجه حس مثبت و منفی رو به ادم انتقال میده
یه بار هم به این جمله الهی فکر کن *هممون برای بهره وری اندکی به این دنیا اومدیم *، تنها اومدیم تنها هم میریم ، بشین تو خلوت خودت و به این فکر کن که تو این هستی و زندگی کوتاهش* کاری کنی که اسمت با جسمت دفن نشه *
زهره طغیانی
۸ ماه و ۲۷ روز عضو سایتمن فهمیدم که اگر هروز خدارایاد کنم همه ی کارهام واقعا حل میشودوراه درست را جلوی من قرار میدهد ممنون ازشما